۱۳۸۹/۵/۵

مردی که ضرورتش از بهشت بیشتر است

منتظر نیستیم بیایی پولها را به طور مساوی بین آدمها تقسیم کنی، حتی منتظر نیستیم بیایی ظالمین را از دم تیغ بگذرانی، الآن فقط منتظریم بیایی و قرائتت را از دین بیاوری.
فکرش هم قند توی دل آدم آب می‌کند: خوانش آخر!
به قرائتت از دین، به حقیقت، بیشتر از خود عدالت؛ بیشتر از صلح، حتی بیشتر از خود بهشت نیاز داریم.آدم اگر این همه سئوال توی سرش باشد در بهشت هم بهش خوش نمی گذرد.

۱۳۸۹/۴/۲۹

بعدا نگوئید چرا کسی به من نگفت

همشهری داستان را که دو شماره است با تیم جدید درمی‌آید سر بزنید. این شماره ای که الآن روی کیوسک و در کتابفروشی های کریمخان و انقلاب هست و رویش عکس یک آدم با چتر دارد یکی دو تا داستان خیلی خوب و یک روایت مستند عجیب از امام موسی صدر دارد که اگر نخوانید از کفتان رفته. دست کم چند تا متن خواندنی دارد که اگر نخوانید ممکن است بعدا شاکی شوید که چرا کسی به من نگفت

۱۳۸۹/۴/۲۸

بشر به امید زندست

من می‌دانم بالاخره مخترعی پیدا می‌شود که برای نجات دگمه‌های کامپیوتر از کف مایع ظرفشوئی سیمی اختراع کند که پست‌هارا مستقیما از ذهن زن پای ظرفشوئی، به وبلاگ برساند

همین جوری نامه

و پسرم بدان و آگاه باش یکی از لذتهای بی بدیل حیات، دیدن برق چشم آدمهای تودار است.

من زنده‌کردن مردگان نمی دانم

گاهی این قدر طول می کشد برسی خانه که یک دسته پست وبلاگ توی دستت پرپر می شوند.
بعد گاهی یک پست پژمرده را هیچ جوری نمی‌شود دوباره سرپا کرد.

دیدم چند وقته ازت خبر ندارم

حتی سراغ‌گرفتن هم می تونه عادت بشه.فکرش را بکن!لعنتی!حتی سراغ گرفتن

۱۳۸۹/۴/۲۵

ایستادگان

روی ضریح حضرت عباس نوشته بود: فضل الله المجاهدین علی القاعدین*
.بعضی آدمها چقدر سلیقه دارند.چشمم به آیه می‌افتاد از ده تا روضه بیشتر گریه‌ام می‌گرفت

*خدا ایستادگان را بر نشسته گان ترجیح می‌دهد

۱۳۸۹/۴/۲۲

سکوت سوم

بدی سکوت این است که نوع سوم ندارد. یعنی در جهان سوم ندارد.فقط دو نوع دارد: یا مال پیش از طوفان است یا افسردگی پس از طوفان و سختی کار هم به این است که تعداد آنهایی که بلدند این دو نوع سکوت را ازهم تشخیص بدهند از انگشتهای دست کمتر است.همینش آدم را می‌ترساند، همین که اداره احراز هویت سکوت وجود ندارد.

۱۳۸۹/۴/۱۷

بقا

چقدر خوشحالم که در هستی قانون بقای انرژی وجود دارد نه بقای ادعا!
چقدر اعتماد دارم که هرچه انرژی روی کاری بگذاری، می‌ماند، می تراود و حیاتش را ادامه می‌دهد.

۱۳۸۹/۴/۱۵

ریشه‌ در لیوان

همین که باید ماگ خودت راداشته باشی، همین که وقتی لیوان خودت نیست، چایی بهت نمی‌چسبد و انگار‌نه‌انگار که چایی خورده‌ای: یعنی پیر شده‌ای، یعنی ریشه بسته‌ای. تمام شد آن انعطاف‌پذیری و رهایی جوانی. تمام شد آن سیالیت و کوله‌به‌دوشی.